مهدي اکبري
تاريخچة نظرية هوشي، مبني بر اينکه انسان داراي توانايي ذهني قابل اندازهگيري است، به کتاب «نبوغ ارثي» فرانسيس گالتون (1869) برميگردد. اين نظريه، سرآغاز نظرية جديد در ارتباط با تواناييهاي ذهني بوده است. بعد از وي، متخصصان زيادي به اين عرصه وارد شدند و موجبات پيشرفتهاي فراواني در اين زمينه شدند. از آن جمله ميتوان به استنفورد بينه، سيمون، ترمن، مريل، وکسلر، هب، ترستون و استرنبرگ اشاره کرد. در سال 1983 هوارد گاردنر نظرية «هوشهاي چندگانه» را مطرح کرده و عرصة تعليم و تربيت را به کلي دگرگون ساخت. او معتقد بود که انسان داراي هوشهاي زيادي است. در اين مقاله، انواع هوش هشتگانة گاردنر معرفي ميشود تا داوطلبان آزمونهاي سراسري، کارشناسيارشد و دکتري، با آخرين نظرية منسجم هوش آشنا شوند. هدف از نگارش اين مقاله آن است که همگان بپذيرند که هوش تنها در دروس رياضي، فيزيک، شيمي و مشتقات آن خلاصه نميشود و در دنياي مدرن امروزي، از گستردگي بسيار بالايي برخوردار است.
هوش، يکي از تواناييهاي ذهني است و در بردارندة قابليتهاي متنوعي، همچون استدلال، برنامهريزي، حل مساله، تفکر انتزاعي، استفاده از زبان و يادگيري است. نظريههاي هوش در طول تاريخ، تغيير و تحول داشتهاند. هوش بهطور سنتي از منظر تواناييهاي زباني و منطقي - رياضي تعريف شدهاست. تصور ما از بهرة هوشي (IQ) بر چند نسل آزمايش اين دو حوزه مبتني است که از پژوهشهاي اوايل قرن بيستم نشات ميگيرد. قبلاً به نظر ميرسيد که موفقيت در مؤسسات آموزشي و بهطور کلي در زندگي حرفهاي، به بهرۀ هوشي وابسته است. اغلب نظريههاي هوشي، هوش را يک بعد کلي در نظر گرفتهاند، اما نظريههاي جديد، هوش را يک توانايي ذهني نميدانند و ترکيبي از انواع هوشها را ارايه کردهاند. نظريههاي سنتي، هوش را در هوش منطقي - رياضي و زباني - کلامي خلاصه کرده و دانشآموزاني را که در درس رياضي، فيزيک، شيمي، زبان يا ادبيات فارسي عملکرد خارقالعادهاي داشتهاند، باهوش در نظر ميگرفتند. خلاف اين جريان، براي اولين بار هوارد گاردنر (۱۹۸۳) يک تيوري بحثانگيز از هوش ارايه داد که تفکرات سنتي را راجع به بهره هوشي در هم ريخت. 1
هوارد گاردنر (HowardGardner) يک روانشناس رشد و استاد دانشگاه هاروارد در کشور آمريکاست. گاردنر صدها مقالۀ علمي و بالغ بر بيست کتاب نوشته است. معروفيت او بيشتر به خاطر «نظرية هوشهاي چندگانه» است. گاردنر، با توجه به تعريفي که از هوش مطرح ميکند، نميتواند بپذيرد که هوش صرفاً به هوش رياضي (همان چيزي که به نام IQ ميشناسيم) محدود شود؛ چون حل مسايل اجتماعي و توليد محصولات ارزشمند، ميتواند بر پاية توانمنديهاي بسيار متفاوتي انجام شود؛ بر اين اساس، او بحث هوش چندگانه (MultipleIntelligences) را مطرح ميکند و پيشنهاد ميکند که هوشهاي انساني را ميتوان در هشت گروه طبقهبندي کرد. الگوي هوش چندگانة گاردنر بعدها تکميلتر شد و او پيشنهاد کرد که هوش وجودي (Existential) و هوش اخلاقي (Moral) هم به فهرست هوش هاي چندگانه اضافه شوند؛ به اين ترتيب، مدل هوشهاي دهگانه شکل گرفت. تيوري هوشهاي چندگانه، نظريهاي است آموزشي که اولين بار از سوي هوارد گاردنر تنظيم و ارايه شدهاست. 2
طبق اين نظريه، ديدگاههاي روانسنجي سنتي نسبت به هوش، بسيار محدود و ضعيف است. گاردنر نظريهاش را نخستين بار در سال ۱۹۸۳ در کتاب «قابهاي ذهني: نظرية هوش چندگانه»، ارايه کرد. طبق نظرية هوشهاي چندگانه گاردنر، انسانها چندين روش مختلف براي پردازش اطلاعات دارند و اين روشها نسبتاً مستقل از يکديگر هستند. اين نظريه، نقدي بر نظرية استاندارد هوش است که بر همبستگي بين تواناييها و همچنين معيارهاي سنتي، مانند آزمونهاي IQ، که معمولاً فقط تواناييهاي زباني، منطقي و فضايي را در نظر ميگيرند، تاکيد ميکند. از سال 1999، گاردنر هشت هوش را شناسايي کرده است: زباني، منطقي-رياضي، موسيقيايي، فضايي، جسمي-جنبشي، بين فردي، درون فردي و طبيعتگرايانه. 3
بسياري از معلمان، مديران مدارس و مربيان ويژه، از نظريۀ هوشهاي چندگانۀ گاردنر الهام گرفتهاند؛ زيرا اين نظريه را براي اين ايده که بيش از يک راه براي تعريف عقل يک فرد وجود دارد، پذيرفتهاند. هوشها هميشه تعاملي بين تمايلات بيولوژيکي و فرصتهاي يادگيري هستند که در يک فرهنگ وجود دارد. به عقيدة او، همه انسانها داراي انواع مختلفي از هوش هستند. وي در کتاب خود، هشت نوع مختلف هوش را معرفي کرده و احتمال داده است که نوع نهمي نيز به عنوان «هوش هستيگرا» وجود داشته باشد. طبق نظرية گاردنر، براي به دست آوردن تمام قابليتها و استعدادهاي يک فرد، نبايد تنها به بررسي بهرة هوشي پرداخت، بلکه انواع هوشهاي ديگر او، مثل هوش موسيقايي، هوش درون فردي، هوش تصويري- فضايي و هوش کلامي - زباني نيز بايد در نظر گرفته شود. گاردنر تطابق کلي بين هر يک از قابليتها با نقش شغلي در محيط کار را پيشنهاد کرد؛ به عنوان مثال، براي آن دسته از افراد با هوش زباني بالا، وي به روزنامهنگاران، سخنرانان و مربيان اشاره کرد. هوارد گاردنر در کتاب «چارچوبهاي ذهن» (FramesofMind)، (1983)، هشت توانايي هوشي را پيشنهاد کرده که با عنوان هوشهاي چندگانه مشهور است. 4
1) هوش موسيقيايي (Musical/Rhythmic): اين حوزة هوش، مبني بر حساسيت به صداها، ريتمها و آهنگهاي موسيقي است. افراد با هوش موسيقايي، به طور معمول صداي خوبي دارند يا ممکن است که صدايي مطلق داشته باشند و بتوانند آواز بخوانند، آلات موسيقي بنوازند و آهنگ بسازند. آنها نسبت به ريتم، زير و بم، متر، لحن، ملودي يا تن صدا حساسيت دارند. هوش موسيقيايي عبارت است از: «حساسيت، دانش، يا استعداد براي موسيقي» يا «کيفيت يا حالت موسيقايي بودن»، و براي اشاره به کيفيتهاي خاص، اگر به طور مبهم در قطعات يا ژانرهاي موسيقي تعريف شده باشد، استفاده ميشود. فردي که داراي هوش موسيقيايي است، توانايي درک و بازتوليد تفاوت در جنبههاي موسيقي، از جمله زير و بم، ريتم و هارموني را دارد. دو نوع موزيکال را ميتوان متمايز کرد: توانايي درک موسيقي (پذيرش موسيقي) و توانايي بازتوليد موسيقي علاوه بر ايجاد موسيقي (خلاقيت موسيقي). کساني که هوش موسيقايي بالايي دارند، در فکر کردن به الگوها، ريتمها و صداها قوي هستند. اين افراد از موسيقي لذت ميبرند و معمولاً در نواختن سازهاي موسيقي و آهنگسازي مهارت دارند. مهمترين ويژگيهاي افراد داراي هوش موسيقيايي بالا، شامل مواردي چون لذت بردن از آوازخواني و نواختن سازهاي موسيقي، تشخيص آسان الگوها و نتهاي موسيقي، توانايي به خاطر سپردن آهنگها و ملوديها، درک عميق از ساختار، ريتم و نتهاي موسيقي، و حساسيت بالا به صداهاست؛ از اين رو، صداها روي سيستم عصبي و رواني آنها نقش بسيار تعيينکنندهاي دارند. افراد داراي هوش موسيقيايي بالا، در شغلهايي مانند: موسيقيداني، آهنگسازي، خوانندگي، معلمي موسيقي، رهبري ارکستر و نوازندگي ساز و تحليلگري موسيقي و شغلهاي مرتبط با نواي موسيقي، اشتغال دارند. 4
2) ديداري – فضايي (Visual/Spatial): اين نوع هوش، با قضاوت فضايي و توانايي تجسم با ذهن سر وکار دارد. اصلاح چشم ذهني (چشم سوم) براي اين نوع هوش، متداول است. توانايي فضايي، يکي از سه عامل زيرعامل عمومي g در مدل سلسله مراتبي هوش است. اين هوش از سوي هوارد گاردنر به عنوان يک ظرفيت محاسباتي انساني محسوب ميشود که توانايي يا مهارت ذهني را براي حل مسايل فضايي ناوبري، تجسم اشياء از زواياي مختلف و فضا، تشخيص چهره يا صحنهها يا توجه به جزييات دقيق، تعريف ميکند. گاردنر همچنين توضيح ميدهد که هوش فضايي ميتواند براي حل مشکلات در زمينههاي مربوط به مشاغل واقعبينانه، چيزمحور و تحقيقي مؤثرتر باشد. اين قابليت، يک مهارت مغزي است که در افراد داراي اختلال بينايي نيز ديده ميشود. همان طور که از سوي گاردنر تحقيق شده که يک فرد نابينا ميتواند اشکال را به روشي غير بصري تشخيص دهد، استدلال فضايي افراد نابينا به آنها اجازه ميدهد تا احساسات لامسه را به محاسبات ذهني طول و تجسم فرم ترجمه کنند. تفکر فضايي، به استدلال در حوزه هايي کمک ميکند که در ظاهر، آشکارا فضايي نيستند؛ به عنوان مثال، استعارهها و نمودارهاي فضايي را ميتوان براي درک روابط منظم يا روابط سلسله مراتبي پيچيده استفاده کرد. کاربرد بسيار مهم تفکر فضايي، در رشتههايي مانند: علوم، فناوري، مهندسي و رياضيات مشهود است؛ براي مثال، کشف ساختار DNA از سوي واتسون و کريک، زماني اتفاق افتاد که آنها توانستند يک مدل سه بعدي را با تصاوير مسطح روزاليند فرانکلين از مولکول تطبيق دهند که به وضوح يک کار فضايي بود. مشابه آن ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد: يک زمينشناس فرآيندهايي را که بر شکلگيري زمين تاثير ميگذارد، پيشبيني ميکند، يک مهندس پيشبيني ميکند که چگونه نيروهاي مختلف ممکن است که بر طراحي يک ساختار تاثير بگذارند، و يک جراح مغز و اعصاب، مناطق خاصي از مغز را با تصويربرداري مغناطيسي تجسم ميکند که ممکن است نتيجة يک عمل جراحي را تعيين کند. کساني که هوش تصويري-فضايي بالايي دارند، قدرت تشخيص تصويري و فضايي بالايي دارند و در تجسّم قوي هستند. اين افراد معمولاً جهتيابي خوبي دارند و با نقشهها، نمودارها، عکسها و تصاوير ويديويي به راحتي کار ميکنند و در مجسمهسازي موفق هستند. مهمترين ويژگيهاي افراد دارندة هوش ديداري - فضايي، لذت بردن از خواندن و نوشتن، مهارت در حل کردن پازل و معما و حل مساله، مهارت در تفسير عکس، گراف و نمودار، لذت بردن از رسم، نقاشي و هنرهاي تجسمي و تشخيص راحت الگوهاست. افراد داراي هوش ديداري- فضايي بالا، براي شغلهايي چون: معماري، هنرمندي، مهندسي، مجسمهسازي، عکاسي و شاعري مناسب هستند.4
3) هوش زباني - کلامي (Verbal / Linguistic): افرادي که هوش کلامي - زباني بالايي دارند، امکاناتي را با کلمات و زبانها نشان ميدهند. آنها معمولاً در خواندن، نوشتن، گفتن داستان و به خاطر سپردن کلمات همراه با تاريخ، مهارت دارند. توانايي کلامي، يکي از پربارترين تواناييهاست. اين نوع هوش با هوشبهر کلامي در آزمون وکسلر اندازهگيري ميشود. براي درک هوش زباني، درک مکانيسمهايي که گفتار و زبان را کنترل ميکنند، اهميت دارد. اين مکانيسمها را ميتوان به چهار گروه عمدة توليد گفتار (حرف زدن)، درک گفتار (شنيدن)، توليد نوشتار (نوشتن) و درک نوشتاري (خواندن) تقسيم کرد. در مفهوم عملي، هوش زباني، آن گونه توانايي است که فرد ميتواند از زبان، اعم از نوشتاري و کلامي، براي رسيدن به اهداف خود استفاده کند. از آنجايي که هوش زباني بر چندين مهارت پيچيده استوار است، اختلالات و آسيبهاي زيادي وجود دارد که ميتواند بر هوش زباني فرد تاثير بگذارد. آسيب در مغز ميتواند به شدت توانايي فرد را براي برقراري ارتباط بکاهد و در نتيجه هوش زباني را کاهش دهد. اَشکال رايج آسيب عمده عبارتند از: سکتة مغزي، ضربة مغزي، تومورهاي مغزي، آسيبهاي ويروسي - باکتريايي و آسيبهاي مرتبط با دارو. سه اختلال عمدة زباني ناشي از اين آسيبها عبارتند از: آفازي، الکسي و آگرافيا. فازي، ناتواني در صحبت کردن است و ميتواند در اثر آسيب به ناحية بروکا يا قشر حرکتي ايجاد شود. الکسيا، ناتواني در خواندن است که ميتواند از آسيب به ناحية ورنيکه، ايجاد شود. آگرافيا، ناتواني در نوشتن است که همچنين ميتواند از آسيب به ناحية بروکا يا قشر حرکتي، ناشي شود. چندين اختلال وجود دارد که در درجة اول فقط بر مهارتهاي زباني تاثير ميگذارد. سه اختلال عمدة زبان خالص عبارت است از: اختلال کلامي رشدي، اختلال زبان خاص و لکنت. ديسپراکسي کلامي رشدي (Developmental verbal dyspraxia) اختلالي است که در آن کودکان در توليد صامت و مصوت خطا دارند. اختلال زبان خاص (Specific language impairment) اختلالي است که در آن بيمار، عليرغم سطح هوشي به ظاهر طبيعي در ساير زمينهها، فاقد مهارتهاي اکتساب زبان است. لکنت، يک اختلال نسبتاً رايج است که در آن جريان گفتار با تکرار غيرارادي هجاها قطع مي شود. برخي از اختلالات، طيف گستردهاي از اثرات را ايجاد ميکنند و اختلال زبان، تنها يکي از علايم احتمالي بسيار در اين زمينه است. دو اختلال عمده از اين نوع اختلال طيف اوتيسم و صرع هستند. کساني که هوش کلامي - زباني بالايي دارند به خوبي ميتوانند از کلمات هنگام نوشتن و حرف زدن، استفاده کنند. اين افراد غالباً در نوشتن داستان، به خاطر سپردن اطلاعات و خواندن، مهارت دارند. مهمترين ويژگيهاي هوش کلامي - زباني بالا، شامل: مهارت در به يادآوردن اطلاعات نوشته يا گفته شده، لذت بردن از خواندن و نوشتن، مهارت در مباحثه يا صحبتهاي متقاعد کننده، توانايي توضيح دادن مسايل و استفاده از شوخطبعي هنگام بيان داستانهاست. افراد داراي هوش زباني-کلامي بالا، براي شغلهاي نويسندگي، روزنامهنگاري، وکالت، معلمي، شاعري، سياستمداري و مترجمي خيلي مناسب هستند. 4
4) هوش رياضي - منطقي (Logical / Mathematical):اين هوش، با منطق، انتزاعات، استدلال، اعداد و تفکر انتقادي ارتباط دارد. اين هوش همچنين با داشتن ظرفيت درک اصول اساسي نوعي نظام علّي ارتباط دارد. استدلال منطقي، ارتباط نزديکي با هوش سيّال و هوش عمومي (عامل g) دارد. هوش رياضي، بيشتر به تجزيه و تحليل مربوط است و ارتباط زيادي با کلام و سخن ندارد. در اين مقاله، سعي شده است که به مبحث هوش رياضي منطقي پرداخته شود. افراد داراي اين هوش، با استفاده از تفکر و استدلال به دنبال جواب براي حل مسايل هستند؛ در واقع، هوش رياضي- منطقي، افراد را به فهم روابط علت و معلولي مساله وادار ميکند. آنها براي فهميدن اين روابط، از دادهها، الگوريتمها، اشکال و روابطي خاص استفاده ميکنند. ارايۀ بهترين و منطقيترين جواب براي مسايل، ماحصل استفاده از اين روابط و الگوها و تحليل مسايل و عمليات رياضي است. کساني که هوش منطقي - رياضي بالايي دارند، قابليت زيادي در تحليل مسايل و بهبود سيستمهاي غيرمنطقي دارند. اين افراد به دنبال کشف الگوهاي بنيادين و حقيقي در موضوعات مختلف هستند. افراد داراي هوش منطقي - رياضي، به اعداد، روابط و الگوها و فهم آسان مسايل رياضي و پيدا نمودن جواب آنها علاقهمندند. آنها با استفاده از قدرت ذهني بالاي خود، به راحتي به جواب معادلات رياضي دست مييابند و علاقة خاصي نسبت به اعداد و ارقام دارند و از تبديل سازي و کار کردن با آنها بسيار لذت ميبرند. افراد داراي هوش رياضي بالا، اين توانايي را دارند که حتي سختترين مسايل موجود را تجزيه و تحليل کنند و سپس راه حلي براي آنها بينديشند. آنها در انجام کارهاي خود، از قوانين و چارچوبهاي خاصي پيروي ميکنند و نسبت به نظم و ترتيب حساسند؛ به گونهاي که ساختار زندگي آنها به صورت سازمان يافته و برنامهريزي شده است. وفور علاقه به انجام آزمايشهاي علمي، از ديگر مشخصههاي افراد داراي هوش منطقي رياضي است. از مهمترين ويژگيهاي افراد داراي هوش منطقي - رياضي بالا، مهارت زياد در حل مساله و بازي با اعداد، لذت بردن از تفکر دربارة ايدههاي انتزاعي، واقعگرايي، مهارت در انجام بازيهاي استراتژي، علاقه داشتن به اعداد، به دنبال دقت و درستي بودن، درک اطلاعات پيچيده، علاقهمندي به واقعيت و حقيقت، معقول و منطقي بودن، داشتن استعداد در رياضيات، دوست داشتن علم و پژوهش، علاقهمندي به انجام آزمايشهاي علمي، و مهارت در انجام محاسبات پيچيده است. افراد داراي هوش منطقي - رياضي بالا، در شغلهاي رياضيداني، برنامهنويسي رايانه، برنامهريزي مالي، قضاوت، پزشکي، افسري، پژوهشگري، مدرسي رياضي، معماري، شيميداني، کارآگاهي، هوانوردي، مهندسي مخابرات و حسابداري، عملکردي قوي دارند.4
5) هوش جنبشي - حرکتي(Bodily / Kinesthetic) :عناصر اصلي هوش جنبشي - حرکتي، کنترل حرکات بدني و توانايي در برخورد ماهرانه با اشياء است. گاردنر توضيح ميدهد که اين هوش، شامل حس زمانبندي و حس روشني از هدف يک عمل فيزيکي، همراه با توانايي آموزش پاسخهاست. افرادي که از هوش جسماني- حرکتي بالايي برخوردار هستند، عموماً در فعاليتهاي بدني، مانند: ورزش، ساختن اشياء، خطاطي، خوشنويسي و.. عملکردي عالي دارند. افرادي که از هوش جنبشي - حرکتي بالايي برخوردارند، عبارتند: از ورزشکاران، نوازندگان، بازيگران، سازندگان، افسران پليس و افراد نظامي. افرادي که در اين زمينه هوشي دچار مشکل هستند، احتمال بيشتري دارد که به اختلالهاي تعادل، بدريخت انگاري (درک بد از زيبايي بدن خود)، شکستگي پله برقي (احساس از دست دادن تعادل يا سرگيجه هنگام پا گذاشتن روي پله برقي)، ترس از ارتفاع، عدم هماهنگي چشم و دست و دريازدگي، ابتلا يابند. مهارت حرکتي ظريف، هماهنگي عضلات کوچک در حرکت با چشم، دست و انگشتان (Eye-hand coordination) است و سطوح پيچيدة مهارت دستي که انسان از خود نشان ميدهد، ميتواند با سيستم عصبي مرتبط باشد. مهارتهاي حرکتي ظريف، به رشد هوش کمک ميکند. کساني که هوش اندامي - جنبشي بالايي دارند، در حرکتهاي بدني، انجام عمليات و کنترل فيزيکي، قوي هستند. مهمترين ويژگيهاي افراد داراي هوش جنبشي - حرکتي، مهارت در ورزش، لذت بردن از ساختن چيزها با دست و هماهنگي فيزيکي عالي و به خاطر سپردن چيزها از طريق انجام دادن آنها، به جاي گوش کردن يا ديدن است. افراد داراي هوش جنبشي - حرکتي بالا، براي مشاغلي چون هنرپيشگي، ورزشکاري حرفهاي، بازيگرداني، پيمانکاري و جراحي و ... خيلي مناسب هستند. 4
6) هوش ميان فردي (Interpersonal): افرادي که هوش بين فردي بالايي دارند، آثار آن در حساسيت آنها نسبت به احساسات و خلق و خوي ديگران، انگيزهها و توانايي آنها به منظور همکاري براي کار به عنوان بخشي از يک گروه مشخص ميشود. هوشهاي چندگانه در کلاس درس و هوش بينفردي و درون فردي، اغلب با برونگرا بودن يا دوست داشتن ديگران اشتباه گرفته ميشود». کساني که هوش بين فردي بالايي دارند، بهطور مؤثر ارتباط برقرار کرده و به راحتي با ديگران همدلي ميکنند. آنها اغلب از بحث و مناظره لذت ميبرند. گاردنر اين هوش را با هوش هيجاني گلمن يکي دانسته است. مهارت اجتماعي، هرگونه شايستگي است که تعامل و ارتباط با ديگران را که در آن قوانين و روابط اجتماعي به روشهاي کلامي و غيرکلامي ايجاد ميشود، تسهيل ميکند؛ ضمن آنکه فرآيند يادگيري اين مهارتها را «اجتماعي شدن» ميگويند و فقدان چنين مهارتهايي ميتواند باعث بينظمي اجتماعي شود. کساني که هوش ميان فردي بالايي دارند، در تعامل با ديگران و درک آنها قوي هستند. اين افراد در سنجش هيجانات، انگيزهها، تمايلات و منظور کساني که دور و اطرافشان هستند، مهارت دارند. ميتوان هوش اجتماعي را در ميان تيپهاي شخصيتي اجتماعي هالند نيز جست و جو کرد. مهمترين ويژگيهاي افراد داراي هوش ميان فردي بالا، مهارت در برقراري ارتباط کلامي، مهارت در برقراري ارتباط غيرکلامي، نگاه کردن به افراد از زواياي مختلف، ايجاد روابط مثبت با ديگران و مهارت در فرونشاندن اختلافها در داخل گروههاست. گاردنر معتقد است که فروشندگان، سياستمداران، رهبران گروه، مديران گروه، رؤساي ادارات، معلمان، سخنرانان، مشاوران و مددکاران اجتماعي، افرادي با هوش بين فردي بالا هستند. 4
7) هوش درون فردي(Intrapersonal): اين هوش، با ظرفيتهاي دروننگري و خود انعکاسي مرتبط است و به درک عميق از خود اشاره دارد. افرادي که از هوش درون فردي بالايي برخودارند، توانايي زيادي در شناخت نقاط قوت يا ضعف، منحصر به فردي و پيشبيني واکنش ها يا احساسات خود دارند. کساني که هوش درون فردي بالايي دارند، آگاهي خوبي از وضعيت هيجاني، احساسات و انگيزههاي خود دارند. اين افراد از خودآزمايي، تخيل روزانه، کندوکاو کردن روابط خود با ديگران و برآورد تواناييهايي فردي خود لذت ميبرند. افراد با هوش درونفردي بالا، انگيزة بسيار بالايي دارند، ارادة خوبي دارند و براي رسيدن به اهدافشان مصمم هستند. آنها دوست دارند که دانش خود را در زندگي روزمرهشان به کار بگيرند. آنها به خوبي ميتوانند با تنهايي کنار بيايند و از اين بابت مشکلي ندارند. اين افراد شهود قوي دارند و به نداي درون خود گوش ميدهند، مستقل و خودکفا هستند و قادر هستند که احساساتي مانند خشم خود را به شکلي عالي کنترل کنند، و اگر دچار اشتباه شوند، آن را تجزيه و تحليل ميکنند تا از اشتباهات بعدي خود جلوگيري کنند و به صورت مداوم کارها و تجربيات خود را پردازش ميکنند. آنها علاقه دارند که در قالب ادبيات يا موسيقي، احساسات و افکار خود را بيان کنند. مهمترين ويژگيهاي هوش درون فردي، مهارت در تحليل نقاط قوت و ضعف خود، لذت بردن از تجزيه و تحليل نظريهها و ايدهها، خودآگاهي زياد و داشتن درک روشن از ريشة انگيزهها و احساسات خود است. گاردنر معتقد است که فيلسوف، مخترع، نظريهپرداز، کارآفرين، نويسنده، مربي، کشاورز، برنامهريز و مدير، پژوهشگر، پزشک، روانکاو، ايدهپرداز، معلم، روانشناس و کارشناس الهيات، از افرادي به شمار ميآيند که داراي هوش درون فردي بالا هستند. 4
8) هوش طبيعتگرايانه (Naturalistic): افرادي که به راحتي قادر به شناسايي وضعيت گياهان و جانوران هستند، ميتوانند از اين توانايي به طور مولد، در شکار، کشاورزي و علومزيستي استفاده کنند. هوش طبيعتگرا به معناي توانايي فرد براي برقراري ارتباط با محيط، شناسايي گياهان و حيوانات مختلف و دستهبندي آنها بر اساس شباهت يا تفاوتهاست. اجداد ما در گذشته، تلاش بسياري براي شناخت محيط اطرافشان داشتهاند. آنها با توجه کردن به انواع حيوانات و رفتار آنها ميتوانستند از خودشان در مقابل موجودات خطرناک مراقبت کنند و يا با تامل در فصلها و نشانههايي که خبر از بارندگي يا گرما ميدادند، صنايعي مثل کشاورزي و خانهسازي را ايجاد کنند و حتي از گياهان و خواص آنها براي تهية دارو يا غذا نيز استفاده ميکردند. به نظر ميرسد که هوش طبيعتگرايانه، يادگاري از اجدادمان باشد. اين هوش مربوط به پرورش و ارتباط دادن اطلاعات با محيط طبيعي فرد است؛ به عنوان مثال، ميتوان به طبقهبندي اشکال طبيعي، مانند: گونههاي جانوري و گياهي، انواع سنگها و کوهها اشاره کرد. اين توانايي در گذشتۀ تکاملي ما به عنوان شکارچيان، دامداران و کشاورزان، ارزش داشته است. هوش طبيعتگرا، آخرين نوع هوشي است که گاردنر درنظرية خود به هفت نوع قبلي افزوده و با مقاومت و مخالفت بيشتري نسبت به بقيه، روبرو گرديدهاست. به گفتة گاردنر، کساني که داراي هوش طبيعتگراي بالايي هستند، سازگاري بيشتري با طبيعت دارند و معمولاً به پرورش، کشف محيط و يادگيري دربارة موجودات علاقهمندند. اين افراد به سرعت از جزييترين تغييرات در محيطشان آگاه ميشوند. از مهمترين ويژگيهاي افراد داراي هوش طبيعتگرا، علاقهمندي به موضوعاتي از قبيل: گياهشناسي، زيستشناسي و جانورشناسي، و مهارت در ردهبندي و فهرستبندي اطلاعات، لذت بردن از باغباني، حساسيت نسبت به محيط اطراف، علاقهمندي به کشف و جست وجو در طبيعت، يادگيري در محيط باز، علاقه به طبيعتگردي، علاقه به حيوانات و گياهان، کشف طبيعت، پيادهروي و چادر زدن در طبيعت و بيعلاقگي به يادگيري موضوعات بيارتباط با طبيعت است. افراد داراي هوش طبيعتگرايي بالا، در موقعيتهاي شغلي مانند: زيستشناسي، گياهپزشکي، دامپزشکي، محيطباني، گياهشناسي، جانورشناسي، مهندسي کشاورزي، هواشناسي، منجمي، دفاع از حقوق حيوانات، دفاع از حقوق کودکان، حفاظت از محيط زيست، باغباني و مزرعهداري، عملکرد خارقالعادهاي دارند. 4
بعدها گاردنر (1999) يک نوع هوش جديد را هم مطرح کرد که قصد نداشت به آن متعهد باشد، اما پيشنهاد نمود که اين نوع هوش، احتمالاً ساختار مفيدي دارد. اين نوع هوش، هوش وجودي - معنوي است. اصطلاح هوش وجودي - معنوي از سوي برخي فيلسوفان، روانشناسان و نظريهپردازان رشد، براي نشان دادن شباهتهاي معنوي با هوشبهر شناختي (IQ) و هوش هيجاني (EQ) استفاده ميشود؛ با اين حال، چون منتقدان و پژوهشگران به ساختار اين هوش، انتقادهاي جدي مطرح کرده و مدعي شدهاند که هوش وجودي - معنوي را نميتوان به عنوان نوعي از هوش در نظر گرفت، هوارد گاردنر تصميم گرفت که هوش معنوي را در ميان هوش هاي خود قرار ندهد، اما استدلال کرد که بهتر است اصطلاح معنوي با معاني آشکار و مشکلسازش کنار گذاشته شود و به جاي آن از اصطلاح هوش وجودي استفاده شود که ماهيت هستي را در قالبهاي گوناگون آن بررسي ميکند. در ژانويۀ 2016، گاردنر در مصاحبهاي اشاره کرد که در حال بررسي براي اضافه کردن هوش جديدي با عنوان هوش ياددهي - تربيتي (teaching-pedagogical) به انواع هوشهاست، و افرادي که داراي اينگونه هوش هستند، توانايي زيادي در آموزش، تربيت و مربيگري دارند و در آن موفق هستند. او در همان مصاحبه، به صراحت برخي از هوشهاي پيشنهادي ديگر، مانند: شوخ طبعي، آشپزي و هوش جنسي را رد کرده است. آدامز استدلال مي کند که بر اساس تعريف گاردنر از هوشهاي چندگانه، هوش ديجيتال، يک فراهوش متشکل از بسياري از هوشهاي شناسايي شده و نشات گرفته از تعامل انسان با رايانههاي ديجيتال است که اکنون وجود دارد. هوش ديجيتال، مجموعة تواناييهاي اجتماعي، عاطفي و شناختي است که افراد را قادر ميسازد تا با چالشها روبرو شوند و با خواستههاي زندگي در دنياي ديجيتال سازگار شوند.5
Reference
1. Davis, K., Christodoulou, J., Seider, S., & Gardner, H. E. (2011). The theory of multiple intelligences. Davis, K., Christodoulou, J., Seider, S., & Gardner, H.(2011). The theory of multiple intelligences. In RJ Sternberg & SB Kaufman (Eds.), Cambridge Handbook of Intelligence, 485-503.
2. Hudson, L. (2017). Frames of mind: Ability, perception and self-perception in the arts and sciences. Routledge.
3. Dahl, H. (1988). Frames of mind. In Psychoanalytic process research strategies (pp. 51-66). Springer, Berlin, Heidelberg.
4. Gardner, H. E. (2011). Frames of mind: The theory of multiple intelligences. Basic books.
5. Gardner’s, H. E. Howard Gardner, multiple intelligences and education–infed. org:(2022).
مشاوره تحصیلی- علی قربانپور...
ما را در سایت مشاوره تحصیلی- علی قربانپور دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3agc44f بازدید : 185 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 21:06